بعضی وقتا ما آدما یه الماسی و تو دستمون داریم ... چشممون به یه گردو
میفته که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه و پایین میره ... دنبال گردو میدویم ...
اینقدر تند دنبال گردو میدویم که حواسمون از الماس توی دستمون پرت میشه ... وسطای
راه خودمون و پرت میکنیم رو گردو و بالاخره میگیریمش ... الماس از دستمون پرت میشه و میره ته یه چاه
خیلی عمیق ... گردو رو میشکنیم و میبینیم پوچه و گندیده است ... ما میمونیم و پوست گردویه گندیده و یه دهنه
باز و یه دنیا حسرت
... قدره الماسی و که تو دستت داری بدون و نذار یه گردو .. حواست و پرت
کنه..این واقعیت
زندگیه ماست...
با تشکر از فاطمه زهرا