دخترک 6ساله که سرطان داشت قبل از ورود به اتاق عمل با چشمای لرزون روبه پرستار گفت: من مامان بابام پول ندارن... میشه قبل از عمل بمیرم.... بیایدبرای همه کودکان سرطانی دعا کنیم...
جوان آنلاین نوشت:
اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را میشناسند، از حجب و تواضع و آرامش او میگویند، مردی که برخلاف آنچه امریکاییها میگویند، مرموز نیست.
هر قدر که داخل ایران، او را کم میشناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصههای حیرتآوری از او بر سر زبانهاست که با آمیختهای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه میدهد که گویی همه منافع امریکاییها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناکتر و هولانگیزتر معرفی میکنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را میشناسند، از حجب و تواضع و آرامش او میگویند، مردی که برخلاف آنچه امریکاییها میگویند، مرموز نیست.
هر قدر او آرام و بیسر و صدا میرود و میآید و کارهایش را انجام میدهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست میخوانند، بارها و بارها تحریمش میکنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را میزنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف میکنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری میدانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را میدهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شدهاند، به همین سادگی!
و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته میشود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی مینویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش میدانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند.»
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟!»
واقعیت آن است که گرچه غربیها او را ژنرال مینامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکاییها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیاتهای نظامی به اهدافش دست مییابد، اما خود نیز نمیتوانند معترف نباشند که او، بیآنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست مییابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگیهای اخلاقیاش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم میزند، نه با تکیه بر قدرت نظامیاش.
روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سیام مارس ۲۰۰۸ گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیریها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزیهای سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.
وی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.»
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز میگوید: «همانقدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی میگوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن میگوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف میزنید، بسیار ساده برخورد میکند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمیدانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمیتواند با او بجنگد.»
سردار قاسم سلیمانی و سردار شهید کاظمی در دوران دفاع مقدس
قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل میکنند، بیمحافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکاییها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است!
خیلی فرقی نمیکند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر میتواند صحیح باشد؛ همین مؤلفهها و قصههای راست و دروغ دیگری که از او میگویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانهای دولت هایشان هستند، کفایت میکند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشستهاید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور میدهید!
این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایرانهراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت میکند؛ حتی اگر دلیلی بر درستیشان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدتها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانههای هالیوودی عادت دارد!
ما اما به قصههای هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که میگوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمیکرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او میگوییم: بسم الله اگر حریف مایی!
قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراقآمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناکتر معرفی کند تا ترسش توجیه شود.
اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدمهایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است.
جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند ۱۳۳۶. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجیهای همولایتیاش شد و بعدتر لشکری از همین بسیجیهای آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر ۴۱ ثارالله.
جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب میدانند که در آن سالهای فرماندهی او، امنترین دوران را گذراندهاند.
سال ۱۳۷۹، حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکاییها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد!
کابوسی که همان قدر که غربیها را میترساند، به جان ما، غروری مقدس میریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان همولایتی هایش و در مراسمات و مجالسشان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شدهتر از داخل مرزهاست.
اشاره:
هر قدر او آرام و بیسر و صدا میرود و میآید و کارهایش را انجام میدهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست میخوانند، بارها و بارها تحریمش میکنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را میزنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف میکنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری میدانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را میدهند! شاید این همه تعارضات رفتاری و گفتاری برای قاسم سلیمانی تعجبی هم نداشته باشد.
و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته میشود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی مینویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش میدانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند».
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟»
از رابر تا بغداد
سردار سلیمانی متولد اسفند ۱۳۳۶است. روستای کوهستانی و دورافتاده رابُر در استان کرمان در جنوب شرقی ایران زادگاه اوست که ساختاری طایفهای دارد. شاید همین ویژگی و شناخت یگانه او یکی از دلایل اصلی انتخابش برای فرماندهی نیروی قدس بوده است.وی در ۱۲سالگی، پس از پایان تحصیـلات دوره پنج ساله دبستان، روستای رابُر را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد و به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را شروع کرد.
بنا به گفته خودش، وی پس از پیروزی انقلاب، در عین ادامه کار در سازمان آب کرمان، به عضویت مجموعه «سپاه افتخاری» که به وسیله پدر شهید قاضی تاسیس شده بود، درآمد.با شروع جنگ، وی راهی جبهه شد و کمی بعد، این جوان بسیجی فرمانده بسیجیهای همولایتیاش شد و سپس لشکری از همین بسیجیهای آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که لشکر ۴۱ثارالله نام گرفت.با پایان جنگ، لشکر ۴۱ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت میشدند.مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب میدانند که در سالهای فرماندهی او، امنترین دوران زندگی خود را سپری کردند.
قاسم سلیمانی یکی از امضا کنندگان نامه تهدید آمیز فرماندهان سپاه در جریان وقایع ۱۸تیر ۱۳۷۸به محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ایران بود. قاسم سلیمانی پس از دوران دفاع مقدس تا زمانی که به سمت فرماندهی سپاه قدس منصوب شد، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگید و سال ۱۳۷۹، حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواندند و مسوولیت سپاه قدس را به او سپردند مسوولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن آمریکاییها بدل کرد. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسیدند و همین ترس سرآغاز توطئههای آنها علیه سلیمانی شد.
پس از طرح ادعاهایی واهی مبنی بر دست داشتن نیروهای ایرانی در اتفاقات داخلی سوریه، اتحادیه اروپا و آمریکا در اقدامی نام سه نفر از فرماندهان سپاه را در فهرست تحریم خود قرار داد که سلیمانی هم در آن فهرست قرار داشت.همچنین وزارت خزانهداری آمریکا پس از اتهامزنی دولت این کشور به ایران مبنی بر دخالت در توطئه انفجار سفارت عربستان در واشنگتن دوباره سلیمانی را تحریم کرد.اما ماجرا به این تحریمها ختم نشد و او را متهم پرونده ترور رفیق حریری معرفی کردند و سرانجام در کنگره آمریکا، واضح و آشکار پیشنهاد ترور او را دادند.
نقش انکار ناشندنی سردار سلیمانی در بحران جهانی عراق
سردار سلیمانی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان آغاز کرد و به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.»
این روزنامه با تمرکز بر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس مینویسد:«ژنرال پترائوس مدیرکنونی سازمان سیا علاقه دارد داستان را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال ۴ستاره در عراق بود. اوایل سال ۲۰۰۸زمانی که مجادله بین گروه شبه نظامی شیعه از یک طرف و ارتش آمریکا و عراق از طرف دیگر شعله ور بود، به پترائوس یک تلفن داده شد که در آن یک اسام اس از سردار ایرانی بود، آن سردار ایرانی از آن به بعد تبدیل به الهه انتقام شد.»
این مسیج از فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی آمده بود، و توسط یکی از رهبران عراقی منتقل شده بود، در آن پیغام نوشته شده بود: ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم، کسی که سیاستهای ایران را در عراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین میکند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او میشود نیز عضو سپاه قدس است.
گاردین مینویسد:«پترائوس بشدت نیاز داشت که به او گوشزد شود، بسیاری از نظامیان آمریکا که با عراقیهای شیعه کار میکنند، توسط قاسم سلیمانی و افراد وابسته به سپاه قدس به تحلیل برده میشوند، آنچنان که تلاشهای دیپلماسی آمریکا در سایر نقاط خاورمیانه به تحلیل برده میشود، خصوصا در لبنان. پترائوس سال گذشته به ارگان تحقیقاتی مربوط به جنگ گفت که مشکلی که سلیمانی برای او درست کرده بوده است، چه بوده است.»
عادل عبدالمهدی، معاون رئیسجمهور عراق در این باره میگوید: آمریکاییها از یک طرف از این جریان خوشحال بودند، چرا که بن بست به پایان رسیده بود و از سوی دیگر، ناراحت که سلیمانی را در منطقه سبز میدیدند.
در این باره زلمای خلیلزاد نیز میگوید: در آن زمان، صحبتهایی از ورود وی به منطقه سبز بود. همانقدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او ماه گذشته در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.
جک کین رییس سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا با اعلام چنین پیشنهادی در جلسه استماع کنگره در اینباره به نمایندگان آمریکایی گفت: «چرا مسوولان ایرانی را نمیکشیم؟ چرا ما آنها را ترور نکنیم؟ نمیگویم اقدام نظامی کنیم ولی عملیات ترور را پیشنهاد میکنم.»
در نشست مهم دیگری که در نقطه مرزی ایران و عراق در مریوان انجام شد و به گفته منبعی که نخواست نامش فاش شود، در این دیدار، جلال طالبانی، درخواستی به ژنرال قاسم داده است، مبنی بر اینکه نبردها و ناآرامیها متوقف شود. به گفته این مقامات، سلیمانی نیز روز پس از آن، پیامی میفرستد و بلافاصله نبردها متوقف میشود…»
نامه محرمانه سردار سلیمانی برای وزیر دفاع آمریکا
سازمان ادارای پنتاگون از ۷لایه حفاظتی تشکیل شده است که از این میان ۴لایه به طور خاص مربوط به کنترل ارتباطات با شخص وزیر دفاع یا رییس پنتاگون میباشد. کمی بعد از نامه اوباما نامه ای از تمام این لایه های امنیتی ، اطلاعاتی و حفاطتی عبور کرده و مستقیم ، روی میز کار وزیر دفاع یعنی لئون پانتا قرار میگیرد.
ظاهر ساده نامه که هیچ آرمی از سازمان های مرتبط با پنتاگون در آن به چشم نمیخورد توجه وزیر را جلب کرده و وی آن را از روی میز برمیدارد … با باز کردن نامه و خواندن آن عرق سردی بر چهره پانتا مینشیند!
یک نامه با سربرگ رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران … نامه حاوی عبارتی بود که قطعا برای رییس پنتاگون با آن عظمت حفاظتی باورکردنی نبود ! : «اگر لازم باشد از این هم نزدیک تر خواهیم شد.»
امضا : قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران
جایگاه تصور نشدنی سردار سلیمانی در تحلیلهای جهانی
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان درباره سردار سلیمانی میگوید: «همانقدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
روزنامه انگلیسی اضافه میکند:«قدرت و وجهه قاسم سلیمانی به عنوان کسی که قدرتمندترین بازیگر عرصه منطقه است، در سه سال گذشته کاهش نیافته است و در برخی از مولفهها، افزایش نیز یافته است. قدرت ارتباطهای سلیمانی طی هفتهها مصاحبه با مقامات عراقی مشخص شده است، برخی از مقامات عراقی او را ستایش میکنند. »
به گزارش روزنامه مذکور، گاردین آنگاه از قول صالح المطلک (از عناصر بعثی و مستخدم سازمان سیا که با استخبارات سعودی نیز همکاری میکند)، نوشت: «سلیمانی قدرتش را مستقیماً از آیت الله سید علی خامنهای میگیرد. تمام مقامات مهم عراقی سلیمانی را به شکل یک فرشته میبینند و با او رایزنی دارند.»
یکی از مقامات بلندپایه رسمی آمریکا میگوید: «او مانند قیصر سوزو هراس انگیز است، او همه جا هست و هیـچ جـا نیست.»
مارک گرچت به صراحت به نام سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران اشاره و تصریح کرده بود: وی را باید بکشیم. او در این خصوص گفته بود: ق«اسم سلیمانی بسیار سفر میکند… تکان بخورید… تلاش کنید او را بکشید.»
«علی آلفونه» یک پژوهشگر در مرکز پژوهشی «آمریکن اینترپرایز اینستیتو» میگوید قاسم سلیمانی در سالهای جنگ ایران و عراق به عنوان فرمانده لشکر ۴۱سپاه پاسداران و به خاطر موفقیت عملیاتهای شناسایی و غافلگیرانه این لشکر در پشت خطوط دشمن به شهرت رسید. نقش وی تا حدی اهمیت یافت که ارتش عراق در برنامههای رادیویی خود به کرات از وی نام میبرد.
به گفته «رایان کراکر» سفیر سابق آمریکا در عراق، برای قاسم سلیمانی جنگ ایران و عراق هیچگاه پایان نیافت. هیچکس پس از سالها درگیر بودن در آن جنگ که شبیه جبهههای نبرد جنگ جهانی اول بود، نمیتواند تاثیرات آن را به فراموشی بسپارد. هدف استراتژیک قاسم سلیمانی یک پیروزی کامل بر عراق بود!
اما در هر صورت برخی غربیها او را ستایش میکنند. زلمای خلیلزاد، سفیر سابق آمریکا در افغانستان دربارهاش میگوید: «بر خلاف نظر مقامات آمریکایی که سلیمانی را به جنگافروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیها گسترش یافته و پیامدهای وخیمی بویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
روزنامه انگلیسی گاردین نیز در مورد قاسم سلیمانی تاکید میکند: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی باهوش میدانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند.»
«ژنرال سلیمانی» برای غربیها شبحی مرموز است که سایه وار در کمین دشمنان مینشیند و ناگهان چون صاعقه فرود میآید. این جنگاور تحت تعقیب آمریکا و اسراییل، برای فرزندان این آب و خاک همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد.
سردار سلیمانی خطرناک ترین مرد جهان از دید مجله آمریکایی «وایرد»
مجله آمریکایی «وایرد» در جدیدترین گزارش خود با تیتر ۱۳فرد بسیار خطرناک دنیا، به بررسی ۱۳چهره پرداخته است که به عنوان چهرههای شناخته شده، «محمد مرسی» رئیس جمهور فعلی مصر و «بشار اسد» رئیس جمهور سوریه جزء این ۱۳نفر به حساب میآیند.
آنچه از نگاه این مجله آمریکایی جالب و کمی تعجب آور به نظر میرسد، نام سردار «حاج قاسم سلیمانی» است که به عنوان خطرناکترین و مرموزترین فرد در دنیا شناخته شده است؛ حاج قاسم در این گزارش به ادعای وایرد، خطرناکترین فرد در خطرناکترین کشور معرفی شده است که میتواند تنها تهدیدکننده نظامی آمریکا در غرب آسیا و سراسر دنیا باشد.
در این گزارش آمده است: اگر بخواهیم به دنبال خطرناکترین کشور سیاره زمین بگردیم، به نام ایران برخورد میکنیم که ممکن است جرقه جنگ جهانی را بزند و اگر بخواهیم در این کشور مرموزترین و خطرناکترین فرد را نامگذاری کنیم، به نام ژنرال قاسم سلیمانی خواهیم رسید که چهرهای مرموز دارد.
لقب شهید زنده شایسته ترین لقب سردار سلیمانی
حضرت آیت الله خامنهای چهار مرتبه سردار سلیمانی را شهید و شهید زنده خطاب کرده و راجع به ایشان و همرزمانشان فرمودهاند: خدای متعال میخواست اینها زنده بمانند و برکاتشان برای کشورشان و دنیای اسلام ادامه پیدا کند.
مطلب فوق در سال ۷۶و در دیدار اعضا و مسئولان ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران و ۸هزار شهید استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان با مقام معظم رهبری بیان شده است.
معظمله در این دیدار خطاب به سردار سلیمانی میفرمایند: خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید. شما شهید زنده هستید. بله، شما هم شهیدید. شما بارها در میدان جنگ به شهادت رسیدید.
ملت ایران تنها ملتی در جهان است که لیاقت شکست تاریخی آمریکا را دارد
حاج قاسم سلیمانی زمانی در یکی از معدود اظهارنظرهای آشکارش گفته بود ملت ایران تنها ملتی در جهان است که لیاقت شکست تاریخی آمریکا را دارد. حدود ۵سال پیش که این جمله از قول حاج قاسم نقل شد بسیاری آن را یک آرزوی بزرگ، شیرین و البته دور دانستند، امروز چه طور؟ امروز که نتانیاهو هم از بیخ گوش خود صدای امام خمینیرحمتاللهعلیه را میشنود و رابرت گیتس میگوید درگیر شدن با ایران به معنای آن است که فردا آمریکا ناچار باشد درون خاک خود با فرزندان انقلاب ایران بجنگد، آیا باز هم میتوان گفت که جمله حاج قاسم بیان یک آرزوی دور بوده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
چند روزی کسالت داشتم و توفیق نبود که مطلب بنویسم.اما امروز با یک مطلب مهم حاضریم:
اخیرا افرادی ساده لوح که ظاهرا اینطرفی هستند شده اند سرباز دشمن و مطلبی کذب ، موهن به مذهب تشیع و تفرقه افکن بین مسلمانان را با این مضمون که قرآنی 1400 ساله و دارای 115 سوره کشف شده است نشر می دهند!!
ابتدا باید عرض شود همین شایعه سال 90 انتشار یافته بود و این قرآن تخیلی را به آیت الله مقتدایی ، رئیس سابق حوزه ی علمیه ی قم نسبت داده بودند که در همان روز ها توسط ایشان تکذیب شد.
اما مثل این که این شایعه سود زیادی برای دشمن داشته و باز هم حاضر شده روی این داستان سرمایه گذاری کند.از دشمن چیزی بیش از این انتظار نمی رود ، آن چه که واقعا جای تاسف دارد این است که ساده لوحانی که خودی هستند شده اند ناقل و پخش کننده ی چنین اراجیفی در شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام ، واتس آپ ، وایبر و ...
متن کامل شایعه این چنین است:[در پی حفاری گروهی از باستان شناسان در اطراف شهر قم ، یک جلد قرآن کریم که قدمت آن به هزار و چهار صد سال پیش باز می گردد ، کشف شد.پیش از این نسخه های خطی و قدیمی فراوانی از قرآن کریم در جریان حفاری ها به دست آمده بود اما آن چه که این قرآن را از سایر نسخه ها متمایز می کند 115 سوره بودن آن است.امری که بحث های فراوانی را به دنبال داشته است.
به گزارش خبرگزاری **** ، این نسخه خطی پس از کشف بلافاصله به حوزه علمیه قم منتقل شد تا علما و مراجع عظام درباره صحت و سقم سوره صد و پانزدهم تحقیق و بررسی کنند.آیت الله مقتدایی ، مدیر حوزه علمیه قم در این ارتباط به خبر نگار **** گفت:«ما تا قبل از کشف این نسخه نیز می دانستیم که قرآن کریم در حقیقت 115 سوره داشته است اما به دو لحاظ هیچگاه آن را بیان نمی کردیم.
اول این که نمی خواستیم رشته ی پیوندمان با برادران اهل سنت از اینی که هست نازکتر شود و دوم این که مدرک مستدلی نیز در اختیار نداشتیم.اما در روایات تشیع داریم که پیامبر اکرم پیش از رحلت شان یک جلد قرآن کریم را به دست سلمان فارسی می دهد و از او می خواهد که قرآن را ایران برده و در جایی بیرون از شهر قم دفن کند.حضرت رسول نسخه ی دیگری از کتاب را به هنگام حج الوداع همراه با خود می برد اما ابوبکر به بهانه تلاوت قرآن ، کتاب را از پیامبر قرض می گیرد و دیگر هرگز پس نمی دهد.
پس از فوت پیامبر ابوبکر سوره صد و پانزدهم را پاره کرده و می گوید که قرآن فقط صد و چهار ده سوره دارد.موضوعی که تا به امروز مورد پذیرش اغلب مسلمانان بوده است اما [اعوذبالله]مسئله خارج از درک مغز کوچک ابوبکر بوده این است که رسول اکرم علم غیب داشتند و برای همین هم نسخه ی دیگر را در دل خاک شهر قم امانت گذاشتند زیرا می دانستند که روزی به دست اهلش خواهد رسید.
آیت الله مقتدایی در مورد علت این رفتار ابوبکر می گوید:سوره صد و پانزدهم به صراحت تکلیف جامعه مسلمین را پس از رحلت پیامبر مشخص می کند.در این سوره نام هر دوازده امام شیعیان به صراحت ذکر شده و خداوند فرموده اند آنان جانشینان بر حق پیامبرند.همچنین در آیات پایانی سوره نام جانشینان امام زمان در غیبت آمده است.به عنوان مثال[اعوذبالله] مقام معظم رهبری تحت عنوان السید علی الخامنه ای ، در آیه شصت و چهارم به عنوان رهبر مسلمین جهان در عصر حاضر معرفی شده است و دو بار هم تاکید شده که هیچ مسلمانی بدون تبعیت کامل از فرمایشات ایشان وارد بهشت نخواهد شد.]
مشاهده ی تصویر منتشر شده در فضای مجازی:مشاهده
اما تکذیب این شایعه توسط آیت الله مقتدایی در سایت های ایسنا و خبرآنلاین:
[آیتالله مقتدایی دبیر شورای عالی حوزههای علمیه، انتشار مجدد شایعاتی مبنی بر پیداشدن یک جلد قرآن کریم با قدمت 1400 سال منسوب به وی را تکذیب و سادگی سادهلوحان را مرتعی برای فتنهگران ذکر کرد.
در سال 1390 برای اولین بار خبری انتشار یافت، مبنی بر پیداشدن یک جلد قرآن کریم با قدمت 1400 سال در اطراف شهر قم که دارای 115 سوره و منتسب به آیتالله مقتدایی. که آیتالله مقتدایی این خبر را جعلی دانست و آن را تکذیب کرد، با انتشار مجدد این خبر، مرکز خبر حوزه واکنش آیت الله مقتدایی به این خبر را منتشر کرد.
متن تکذیبیه آیتالله مقتدایی به شرح زیر است:
«استهزاء پیامبران و مسخره کردن مقدسات وحیانی ادیان و هجو و بدگویی و متلک گفتن به مصلحان و اولیا الهی و جعل اخبار شوخی هدفمند، از ابزارهای رایج و کهنه دشمنان ادیان الهی در تاریخ بوده است، خداوند به پیامبر بزرگوار اسلام (ص) که گاه مواجه با هجویات و استهزا دشمنان مواجه میشد اعلام کرد که این شیوه سخیف و غیر علمی دشمنان در برخورد پیامبران قبل از تو هم قرار داشته است: «وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ ...».
گرچه نویسنده وبلاگ ضد انقلابی «گامرون» در مقدمه خبرش تصریح میکند که آنچه را در بخش طنز اجتماعی، سیاسی مینویسد یک شوخی و غیر واقعیت است و چون با خبرگزاری فارس و رجانیوز شوخی دارد، غالبا جعلیات شوخی خویش را به آنان نسبت میدهد، اما متاسفانه خبر جعلی پیدا شدن یک نسخه از قرآن مجید در اطراف قم با 115 سوره مشتمل بر نام مسئولان انقلاب در عصر حاضر و جعل خبر تایید آن از زبان مدیر حوزههای علمیه موجب شد که ساده لوحی در افغانستان مثل صاحب روزنامه «ویسا» آن را باور کرده و نه تنها بر اساس توصیه قرآن نسبت به صحت خبرهای فاسقان (إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ) شک نکرده است، بلکه حتی تصریح سازنده این خبر به شوخی بودن این طنز، وی را متوجه کذب خبر نکرده و ضمن چاپ آن تحلیلی هم بر آن نهاده و ناله فریاد خویش را علیه شیعیان به خاطر تایید تحریف قرآن بلند کرده است. وجود اینگونه ساده لوحان نه تنها دشمنان فتنه گر و گاه یک ملت مومن و بی گناهی را دچار کج فهمی و تفرقه و عداوت میسازد.
جعل این خبر انسان را به یاد خبر طنز آمیز میاندازد که شیادی گفت: «در کتب تاریخ نوشته شده است: امامزاده ابراهیم را در بالای مناره سر بریدند، رندی چنین به اصلاح خبرش پرداخت و گفت: اولا امامزاده نبوده و پیامبرزاده بوده و ثانیا فرزند ابراهیم نبوده بلکه فرزند یعقوب بوده، ثالثا بالای مناره نبوده بلکه در قعر چاه بوده، رابعا سر نبریدهاند بلکه گرگ او را خورده و خامساً اصل قصه خوردن حضرت یوسف توسط گرگ یک دروغ بوده است.»
در این قصه جعلی هم اولاً سازنده و ناشر خبر یک سایت ضد اسلامی است که اخبارش نیازی به بررسی صحت و سقم ندارد، ثانیاً خودش تصریح کرده که من شوخی میکنم و طنز اجتماعی مینویسم، ثالثاً در این خبر گفته که این نسخه قرآن از 1400 سال قبل زیر زمین مانده، حال اینکه کهنترین نسخههای خطی قرآن که در کتابخانهها و موزهها با تدبیر و شرایط خاصی نگهداری میشده و نیمه سالم باقی مانده مربوط به دوران بعد از این تاریخ است چگونه این نسخه زیر خاک سالم مانده است؟ رابعاً عدد 115 سوره را مطرح کرده که تاکنون حتی ادعا کنندگان غیر معتبر تحریف هم این عدد را ادعا نکردهاند، خامساً همه علمای بزرگ شیعه اتفاق نظر دارند که این قرآن همان قرآن وحی شده از جانب خدا است و مصونیت از تحریف دارد و به نظر شیعه همانند اهل سنت قرآن کریم ذرهای تحریف نشده است. سادساً اینکه روح مدیر حوزههای علمیه از این قصه ساختگی خبر ندارد و عجیب است که برخی ساده لوحان در افغانستان تحت تاثیر این خبر جعلی قرار گرفته و به نقل آن و انتقاد به شیعه پرداختهاند.
از آنجا که یک خبر جعلی برخاسته از طنز و استهزاء جوابی علمی مفصل نمیطلبد به همین مقدار توضیح بسنده نموده و خوانندگان برای اطلاع داشتن از آرای علمای بزرگ شیعه در خصوص مصونیت قرآن کریم به کتبی که در این رابطه تالیف گردیده مراجعه نمایند.»
بر اساس این گزارش آیتالله مقتدایی در سال 1390 مدیر حوزههای علمیه کشور بود.]
حال پاسخ ما به این شایعه:
فرض کنیم که این اراجیف حقیقت داشته باشد و آن ها هم سخنان آیت الله مقتدایی بوده باشد.
1-مگر وقتی باستان شناسان چیزی را کشف می کنند آن را به میراث فرهنگی نمی برند؟پس چرا این قرآن را به حوزه بردند؟
2-مگر آیت الله مقتدایی برای حفظ وحدت مسلمین راز خود را پنهان نکرده بوده؟!چطور ممکن است کسی که به فکر وحدت مسلمین است به ابوبکر توهین کند؟
3-گفته شد که پیامبر می دانستند که قرآن کامل روزی به دست اهلش می رسد ، آیا پیدا شدن قرآنی 115 سوره ای در میان صد ها هزار جلد قرآن 114 سوره ای که حتی در یک کلمه تفاوت ندارند ، بعد از 1400 سال آن هم در آخرالزمان ، و در حالی که مشکل مسلمانان جانشینان پیامبر نیستند بلکه دشمنان خارجی اند ، چه سودی به حال مسلمین دارد؟!
4-پیامبر مگر هر آیه و سوره ای که نازل می شد را بر مردم قرائت نمی کرد ، پس چطور ممکن است مردم گفته ی ابوبکر مبنی بر عدم وجود سوره ای با بیش از 60 آیه را قبول کنند؟!
5-اگر حق تعالی می خواستند که نام جانشینان و امامان را صراحتا در قرآن ذکر کنند چرا در 114 سوره ی دیگر اسمی برده نشد اما یک دفعه و بدون مقدمه پرده ها کنار رفت و نام همه آشکار شد؟!
6-لابد هدف از نزول سوره ی 115م حفظ وحدت بین مسلمانان و نشان دادن تکلیف بوده ، پس چرا الآن به قول شما مسلمانان موحد نیستند؟یعنی می خواهید بگویید قرآن کارایی خود را ندارد؟!
7-حوزه ی علمیه ی قم در سال 90 ماشاء الله و الحمد لله علمای والا مقام زیادی چون آیت الله العظمی مکارم شیرازی(حفظه الله)، آیت الله العظمی بهجت(رحمت الله علیه)و ... را داشته ، چرا فقط سخنان از زبان آیت الله مقتدایی نشر داده شده؟
8-به کوری چشم دشمنان پیوند اخوت بین ما و برادران عزیز اهل سنت همچنان محکم و پایدار است و طبیعی است که این دشمن است که آرزو دارد این پیوند را نازک ببیند و روشن است که حتی اگر خدای نکرده این پیوند نازک هم باشد خودی ها نمی آیند اعلام کنند که این پیوند نازک است.لذا در این متن پیوند ما را با بردار های اهل سنت نازک دانسته اند.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ(9/حجر)
همانا ما قران را نازل کردیم و قطعا نگهبانان آن خواهیم بود.
ن ب:دوستان عزیز اگر مطالب شبهه ناک در فضای مجازی مشاهده کردید حتما به ما اطلاع بدهید تا در حد توان به آن ها پاسخ بدهیم.همیشه محتاج دعای خیرتان هستیم.یا علی